گاهی اوقات
احتیاج به یه آدمی داری٬
یه دوستی٬
که وایسته رو به روت
که توی چشمات نگات کنه
و محکم بزنه تو گوشت
که تو٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه ات و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه٬
ببینی که از دستت عصبانی
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی٬ همون جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده٬
که بهت بگه « تو چته؟ بسه٬ به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی٬
که بری بغلش٬
که بغلت کنه٬
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت٬ توی موهات٬
که سرت رو فشار بده توی گودی شونش٬
که تو چشمات رو ببندی٬
روی شونه اش گریه کنی٬
بلرزی٬
و با خودت فکر کنی که
تو واقعاً چته
برای
تو...